آخرین مطالب
امکانات وب
بیش از حد کلافه ام و به هم ریختم ، نمیدونم چرا ذهنم آروم نمیگیره . نه تنهایی نه موسیقی نه فیلم نه کتاب هیچکدوم حالمو بهتر نمیکنه ...
نمیدونم باید چیکار کنم که بهتر بشم ، چیکار کنم که آروم تر بشم ...
کاش بتونم با خودم کنار بیام ...
نمیدونم باید چیکار کنم که بهتر بشم ، چیکار کنم که آروم تر بشم ...
کاش بتونم با خودم کنار بیام ...
پ.ن: کاش یکم باهام حرف میزد!
هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mashreghekhial بازدید : 96
بیشتر مردم در بیست – سی سالگی می میرند و اگر چه به ظاهر زنده می مانند، اما دیگر چیزی یاد نمی گیرند و انعکاسی از گذشته خود می شوند و سالهای بعدی خودشان را تکرار می کنند و ماشین وار آنچه را بیش از بیست – سی سالگی یاد گرفته اند، ناشیانه و به شکلی بدتر به نمایش در می آورند.
ژان کریستف#رومن_رولان
وقتی خوندمش رفتم تو فکر ، فکر اینکه چقدر درسته؟ و چقدر درسته! فکر اینکه چقدر آدما دقیقن همینقدر جوون مرگن و هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : بتونیم, نویسنده : mashreghekhial بازدید : 86
حسی که داشتم درست بود. دلش از من گرفته بود ، دیگه خسته شده بود. از ناله کردنام ، از آه کشیدنام ، از نا امیدی هام. حق داشت. حق داشت هر فکری کنه و هر حرفی بزنه ... حتی خودمم دیگه خسته شده بودم از خودم از همه چی خسته شده بودم از نوشتنه حالم از شعر گفتن از از از ...همون روز وقتی که بهش پیام دادم دیگه به خودم اومده بودم واقعا تصمیم گرفته بودم آدم بهتری بشم ، قوی تر و صبور تر باشم ... چیزی که همیشه بودم اما این اتفاقات باعث شده بود فراموشش کنم.از چیزایی که از قبل بود دلش گرفته بود نه از اون پیام! البته فکر کنم اینطور بود .. ار حرفایی که میزدم از پستام از از از استوری هام و حتی استوری هایی که همون صب هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
جمعه ششم مرداد ۱۳۹۶
توی خوابم دیدمش ...
الان ساعت 12:50 دقیقه ی ظهر جمعه ششم مرداد.دیروز خوب نخوابیدم با این وجود نتونستم زود تر بخوابم. حدود ساعت 5 صبح بود که رفتم بخوابم. یکم فکر و خیال کردم و چون خسته بودم زود خوابم برد. الان خیلی از اون فکر و خیال از یادم رفته ... یکم قبل از بیدار شدنم خوابشو دیدم .. خواب خودش رو .. توی خیالم انگار با یکی دیگه رابطه ای رو شروع کرده بود به حدی که راحت همه جا با هم بودن و در کنار بقیه این رابطه رو علنی کرده بودن ... حس خوبی نداشت دیدن این خواب مثل یه نابودی و رنج تدریجی بود! حتا تا جایی که به یاد میارم توی خواب دیدم که بهش پیام دادم و منتظر بودم جواب بده .. هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
دارم بهت فکر میکنم. به خاطره های قشنگت، به مهربونی هات، به چشم هات، به نگاهت، به دستات، به آغوشت، به بوسه هات، به عشقت...دارم فکر میکنم به روزی که برای اولین بار همو دیدیم... شوقی که برای اومدنت داشتم و اولین خیره شدنم به چشمات ... اولین باری که جلوی حافظ اومدی توی بغلم. یادته چون توی شرط بندی بازی استقلال و پرسپولیس ازت باخته بودم من باید اولین بار بوست میکردم..؟ خوش به حالم پیشونیتو بوسیدم ... آخ یادش بخیر وقتی اولین بوسه ات رو زدی به کنار گلوم ... خنده هات ... دستای مهربونت ... زیر بارون خیس شدن باهات .. یادته دستم یخ کرده بود بوسش کردی تا گرم بشه منم دست تو رو بوسیدم؟ آخ یادت میاد اون قدم هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : کردم, نویسنده : mashreghekhial بازدید : 169
بیش از حد کلافه ام و به هم ریختم ، نمیدونم چرا ذهنم آروم نمیگیره . نه تنهایی نه موسیقی نه فیلم نه کتاب هیچکدوم حالمو بهتر نمیکنه ...
نمیدونم باید چیکار کنم که بهتر بشم ، چیکار کنم که آروم تر بشم ...
کاش بتونم با خودم کنار بیام ...
نمیدونم باید چیکار کنم که بهتر بشم ، چیکار کنم که آروم تر بشم ...
کاش بتونم با خودم کنار بیام ...
پ.ن: کاش یکم باهام حرف میزد!
نوشته شده توسط دانیال در ساعت 20:59 | لینک |
هر وقت دلت میگیره میسوزم!...آخ آزادی ...
چقدر دلم برای حس آزادی تنگ شده بود! بین ساعت 4 تا 6 صبح هرچند گذرا اما حسش کردم.
بگذریم ...
همه چیز میگذره جز تو و دلتنگی تو که روز به روز بیشتر توی تمام دل و جونم رخنه میکنه!
من دوست دارم ...
من خیلی دوست دارم ...
چقدر دلم برای حس آزادی تنگ شده بود! بین ساعت 4 تا 6 صبح هرچند گذرا اما حسش کردم.
بگذریم ...
همه چیز میگذره جز تو و دلتنگی تو که روز به روز بیشتر توی تمام دل و جونم رخنه میکنه!
من دوست دارم ...
من خیلی دوست دارم ...
کاش یکم میدیدی بی قراریامو ...
نوشته شده توسط دانیال در ساعت 20:11 | لینک |
هر وقت دلت میگیره میسوزم!...میخام این یکی رو راحت بنویسم. انگار توی مغزم دارم با خودم مرورش میکنم!خب ، جون آدما مسئله مهم و پیچیده ای رو شامل میشه از نگاهی حتا تمام هستیشون رو در بر میگیره. اما چطور این جون برای خودش ارزشی پیدا میکنه که از اون به عنوان عزیز ترین دارایی خودمون یاد میکنیم؟ راستش وقتی یکم بهش فکر میکنی انگار واقعن میتونه برای کسی عزیز ترین داراییش باشه چون بدون اون نیست. اما یکم که بیشتر بهش فکر میکنی میبینی این جون اولش اصلن ارزشی نداشته ، در واقع اصلن نبوده! وقتی که ما به وجود اومدیم و جون دار شدیم حتا تا مدتی بعد از دنیا اومدنمون جونمون فقط برای پدر مادرامون ارزش داشته چون ما رو به وجود آورده بودن و ما ر هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : آدمی, نویسنده : mashreghekhial بازدید : 168
این روز ها چنان به خواندن و نوشتن کلمات پناه برده ام که انگار خارج از این پناهگاه عذاب ها و شکنجه های سختی انتظار مرا میکشند. اکنون که دلیل دیگری برای نفس کشیدن ندارمنفس میکشم و میخوامنفس میکشم و مینویسمبه گونه ای که انگار کسی منتظر است دیگر ننویسم و بیاید گلویم را بفشارد و نفس را از من بگیرد...
حال هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mashreghekhial بازدید : 112
شنبه دهم تیر ۱۳۹۶
هر وقت دلت میگیره میسوزم!
امروز حدود شیش صبح طبق معمول خوابم نبرده بود اما خوب و آروم بودم. نشسته بودم توی حیاط خونه و از هوای خنک اول صبح لذت میبردم. به لبخنداش فکر میکردم و لبخند میزدم ، یهو تو دلم گفتم یه پیام براش بفرستم و بهش بگم این احساس قشنگ رو ... نوشتم براش مواظب خودش باش هر وقت دلت میگیره میسوزم!...ادامه مطلب
ما را در سایت هر وقت دلت میگیره میسوزم! دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : mashreghekhial بازدید : 102